سینا جونمسینا جونم، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

کیمیا و سینا

براي نازنينم سيناي عشقم

پســـرم! پسر ِخوبم میدونم که تو هم یه روزی عاشق میشی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوسش داری! ... این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق....! که تو حاصل عشقی پســ ـرم... مامانت برای تو حرف هایی داره حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره... عزیزدلم! یک وقتهایی اين زن بی حوصله و اخموست. روزهایی میرسه که بهونه میگیره. بدقلقی میکنه و حتی اسمتو صدا میکنه و تو به جای جانم همیشگی میگی: "بله!"  و اون میزنه زیر گریه.... زن ها موجودات عجیبی هستند پسرم... موجوداتی که میتونی با محبتت آرومشون کنی و یا با بی توجهیت از پا درش بیاری... باید برای اینجور وقتها آماده باشی. بلد باشی. باید یاد بگیری  که نازش ...
26 شهريور 1391

افطاری اداره مامانی

امسالم مثل هرسال شب تولد امام حسن مجتبی (ع) افطار دعوت اداره بودیم و چون توی اون جلسه از فرزندان ممتاز همکاران تجلیل میشد منو دختر باهوشم به همراه خاله نگار و هلن عسلی زودتر رفتیمواولاش خیلی عالی بود و بعد از دادن جایزه ها وقتی میخواستیم افطار کنیم هلن کوچولوی شیطون آب جوشو روی پاش ریخت و جیگر همه ما رو سوزوند الهی بگردم طفلی خیلی گریه کرد . طفلی خاله نگارم بدون اینکه چیزی بخوره راهی بیمارستان شد امان از دست شما فرشته های شیطون تا بیاین بزرگ بشین ....   ...
25 مرداد 1391
1